روز عاشورا یه کوچولو آبریزش بینی داشتی تصمیم گرفتم بیرون نریم که دلم نیومد یه نیم ساعت رفتیم هیئت ولی هوا سرد بود زود برگشتیم حتی نتونستم لباسای علی اصغر رو تنت کنم ببین کلی پتو پیچت کردم که نکنه جیگر ماما سرما بخوره ، این همه مراعات میکنم ولی بازم سرماخوردی از روز عاشورا یه هفته ای میگذره و سرماخوردگیت بدتر شده ، خیلی کم میخندی و حال و حوصله نداری ، ماما کور شه مریضیتو نبینه.
اینم از شروع غذای کمکی .دیگه حریره بادوم رو بهت میدم بر عکس اغلب بچه ها که نمیخورن تو خیلی دوس داری (گوش شیطون کر)
شیطونی شدی ماما که نگو تمام گلها رو از توی خونه جمع کردم ، برگ گلها رو میکنی تلفن رو هم میندازی با تمام سرعت توی خونه دور میزنی الهی من قربونت برم عزیزم ، برنامه کودک رو خیلی دوس داری ببین من دارم مطلب میذارم تو هم فیلم میبینی، راستی ماما از اصل کاری یادم رفت جدیدا روزی یکی دوبار ناخود آگاه غلت میزنی،
نظرات شما عزیزان: